مایسامایسا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

بهانه ای برای زندگی

شبنم های زندگی سه نفره‌مان

یکی از خوبیهای ماموریت راه دور رضا اینه که وقتی میاد مرخصی، چند روز دربست دراختیارمونه. هرجا بخوایم بریم و هر تفریحی که هوسش رو بکنیم. شاید همینش باعث شده تا دوریش آسونتر بشه. همه از من میپرسن سخت نیست؟! چطوری دوریش رو تحمل میکنی؟! جواب منم همیشه همینه که قطعا سخته، مگه میشه نباشه؟! ولی ممکنه چون ما هدف داریم. حتی دیده شده به اون چند روز مرخصی رضا، به دیده‌ی حسرت نگاه کردند تنها قسمت بدش اینه که مایسا بدجوری روی روزهای هفته حساس شده. سر دوهفته بهانه‌ی باباش رو میگیره. بدخواب میشه، شیطنتش ده برابر میشه و حرف گوش نکن. مدام دیگران رو اذیت میکنه و جیغ میکشه. همه از درد دوریه و من خوب میدونم اما کاری از دستم برنمیاد و وااای به وقتی ک...
19 مهر 1396

دوران حساس

سلام، بالاخره به دوران حساس رسیدیم. چند وقتیه فوق العاده شیطون و بازیگوش شده و کسی حریفش نیست. الحق و الانصاف هم با تمام کمبودهایی که داره خوب کنار اومده. نه همبازی، نه دور و بریهای پرحوصله ای. جدیدا هم که مامان و بابام اسباب کشی کردن، همون فسقل آزادی قبل رو هم نداره. ( بخاطر ماموریت همسر، ما بازم همخونه مامان و بابام شدیم) تصمیم گرفتم بنویسمش مهد کودک‌. نزدیک خونه خودمون یه مهد خوب پیدا کردم که زیرنظر سرای محله اداره میشه. با بعضی از مامانها صحبت کردم خیلی راضی بودن. از نظر رسیدگی، نظافت، برنامه ها و مربیها. ولی عیبش اینه که پوشک قبول نمیکنن. گفت بگیرش از پوشک بعد بیارش. اما دیدم این شیطونک حالا حالا قصد گفتن دستشویی لازم رو نداره. ما...
17 مهر 1396
1